✣✣✣اگه بی جنبه ای نیا تو✣✣✣
هیس هیچی نگو!!!!!!!
یه روز دختره به بهونه استخر از خونه میزنه بیرون و میره سر قرار.
سر قرار پسره ازش می پرسه:
امروز با چه بهونه ای زدی بیرون ؟
میگه به بهانه استخر ، پسره هم میگه خب اگه با این سروضع بری خونه که میفهمن!
بیا خونه ما سر تو خیس کن بعد برو..
دختره هم قبول میکنه
دختره میره حموم تو این موقع پسره به دوستاش زنگ میزنه ..
دوستاش که میرسن یکی یکی میرن توی حموم...
آخری که میره هر چی منتظر میمونن بیرون نمیاد
وقتی میرن توی حموم می بینن هر دوی اونا رگ دستشون رو زدن و پسره با خونش نوشته بود : نامـردا . . . خواهرم بود :(
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, ساعت 18:26 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 
بی ریا و صادقانه

نامه ای بر تکه ای برگ
یاد تو همیشه تا مرگ

نامه های عاشقانه
جمله های کودکانه

واژه ها از روی احساس
هم بداهه ، هم به وسواس

تپش قلب یه گنجیشک
که اسیره تو دو تا دست

پنجره تو مشت دیوار
روی دیوار پر لیچار

همه رو به یاد دارم
همه شب این شده کارم

یاد تو همیشه با من
نام تو ترانه ی من...

نامه های عاشقانه
یادگاری،،،،،،،،،،، جاودانه

نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, ساعت 18:24 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

                   

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:58 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

         

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:57 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

http://www.shadaneh.com/wp-content/uploads/2012/02/gham-angiz.jpg

از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, ساعت 21:56 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

یک دانشجوی مهندسی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بوده

بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره

خواستگاری کرد...

اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. بعدم پسر رو

تهدید کرد!

که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه...

... ... ...

روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض

گرفت و داخلش نوشت:

" من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز

رنجوندمت

اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن."


ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد!

چهار سال آزگار گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره

نرفت!!!

 

نتیجه اخلاقی این ماجرا...
.


.


.


.


.


پسرها هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند..!

نوشته شده در شنبه 20 آبان 1391برچسب:, ساعت 15:32 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ساعت 23:15 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||


چقدر دلم برا آب زاینده رود تنگ شده خدایا

نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ساعت 23:14 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

زندگی دیوانگی است

زندگی یک معماست

زندگی احساس است

زندگی محبت است

زندگی ایمان است

زندگی اگر زیبا بود با گریه آغاز نمی شد...


 

نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ساعت 23:13 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

هرکی میرسه دلمو میشکنه خسته ام

.

.

.

از این همه بی پناهی

 

 

نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ساعت 23:12 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

گلا یه ها عیبی ندارد


  کنایه ها ویران میکند...

نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ساعت 23:10 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

برایم کــَـف زدند

 در آغوشـَـم گرفتند

 تایید و تشویقــَـم کردند .. که آخــر فرامــ.ــوشت کــردم

 

دیگر تا ابـ.َـد بر لـَـبانم لبخنــدی تــَـصنعـی مهمـان است

اما بیــن ِ خــودمـان باشــد ، هنــوز تنهــ.ــا دلـبـَـرکــَـم تــ…ُــو هسـتــی

نوشته شده در شنبه 13 آبان 1391برچسب:, ساعت 19:54 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

از زخم‌های بزرگ
خط کوچکی باقی می‌ماند
و از چشم‌های تو
چه بگویم ...
خاطره‌ی آرنج‌های تو
بر تخت من گود افتاده

نوشته شده در شنبه 13 آبان 1391برچسب:, ساعت 19:53 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

ایـــن بـــار ،
سیـــگار را بـــکش ،
از طـرفـــی کـــه مـــی ســـوزد ؛
تـــا بــــدانــی چـــه میـــکشم

نوشته شده در شنبه 13 آبان 1391برچسب:, ساعت 19:53 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

 

شــاخــه‌ای خــم شــده،
پــی ســایــه‌اش مــی‌گــردد!
ســایــه رفتــه‌ســت
زیــر شــاخــه‌ای دیگــر!

 

نوشته شده در شنبه 13 آبان 1391برچسب:, ساعت 19:52 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

صفحه قبل 1 ... 15 16 17 18 19 ... 43 صفحه بعد