✣✣✣اگه بی جنبه ای نیا تو✣✣✣
✣✣✣اگه بی جنبه ای نیا تو✣✣✣
هیس هیچی نگو!!!!!!!

یک دانشجوی مهندسی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بوده

بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره

خواستگاری کرد...

اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. بعدم پسر رو

تهدید کرد!

که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه...

... ... ...

روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض

گرفت و داخلش نوشت:

" من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز

رنجوندمت

اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن."


ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد!

چهار سال آزگار گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره

نرفت!!!

 

نتیجه اخلاقی این ماجرا...
.


.


.


.


.


پسرها هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند..!



نظرات شما عزیزان:

MOHSNE
ساعت22:08---22 آبان 1391
بهراد عاللللللللللللللللیییییییییییی یییییییییییییی


naz khaton
ساعت21:24---21 آبان 1391
پسرک تو اتاق نشسته بود، نای تکان خوردن نداشت
خرده نانی که روی زمین بود برداشت ... نگاهی به آشپزخانه کرد
خیلی دور بود ... خیلی !
خرده نان را در دهانش گذاشت و در فکر فرو رفت ...
آری ... باید یک سطل آشغال هم برای هال پذیرایی میخرید!


حوای بی آدم
ساعت11:18---21 آبان 1391
بیخود خنجر ابروانت را برایم تیز نکن .من رویاهایم را در نگاه دیگری جا گذاشتم.
سلام داستان جالبی بود .منم به روز شدم . منتظر حضورتم.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 20 آبان 1391برچسب:, ساعت 15:32 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||